ات ویولعنتی ...فقط عنمون کم بود اونم اومد...(پوففففف)رسیدم خونه در باز کردم همینجور مستقیم پله هارو ميرفتم و ی شیرجه روی تخت خوابم زدم....ات:هیچی مثل خودت نمیشه..(با لبخند پیروزمندانه)و بعد چشماش ب خواب عمیقی رفت..